Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/maggroup/domains/platinghome.com/public_html/fa/plugins/system/ef4_jmframework/ef4_jmframework.php on line 825 Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/maggroup/domains/platinghome.com/public_html/fa/plugins/system/ef4_jmframework/includes/libraries/template.php on line 1754 Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/maggroup/domains/platinghome.com/public_html/fa/plugins/system/ef4_jmframework/includes/libraries/template.php on line 1755 خاطرات آبکاران 01 - نشریه پیام آبکار

نسخه جدید سایت

شما در حال مشاهده سایت آرشیوی هستید

لطفا از نسخه جدید سایت با امکانات جدید دیدن فرمایید. اینجا کلیک کنید

شنبه, 21 مرداد 1396 ساعت 13:07

خاطرات آبکاران 01 - نشریه پیام آبکار

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نشریه پیام آبکار – پاییز ۱۳۹۴

خاطرات آبکاران

 

آبکاري به سبک سنتي آن در کشورمان از جمله مشاغل پرخطر مي باشد چرا که با توجه به ماهيت و فرآيندهاي آن، با طيف گسترده اي از مواد شيميايي، پسابهاي سمي و آلاينده مواجه است. رعايت اصول ايمني براي کارکنان و در کنار آن حفظ محيط زيست، از جمله انتظارات همگاني از مديران اين صنعت مي باشد (عدم رعايت استانداردهاي ايمني براي کارکنان فعال در واحدهاي آبکاري باعث بروز بيماريهاي جدي در آنها مي گردد). در اين قسمت، خاطرات همکاراني که در زمينه آبکاري فعاليت مي نمايند در قالب پيامهاي علمي، فني و ايمني به ديگران منتقل مي گردد.

با رعايت و حفظ اصل گمنامي، هم براي خود و هم براي شركتي كه در آنجا مشغول بكار بودم، چنين بگويم كه اينجانب در سال 1388، پس از گزينش و مصاحبه اي مختصر كه شفاهاً صورت پذيرفت- و بيشتر جنبه  اعمال تشريفات آن نمود داشت، با امضاء درخواست نامه اي كه در آن عنوان شغلي ام "مونتاژكار" قيد شده بود، در آن شركت كه نه، كارگاه آبكاري، تحت شرايط قانون وزارت كار، بي آنكه هيچ امتياز يا پاداش و يا سختي كاري براي كاركنان لحاظ شود، جذب كار شدم.

تعداد كاركنان اين شركت 20 نفر بود. 16 نفر خانم و 4 نفر آقا كه البته تعداد كاركنان آقا مي بايست هميشه 4 نفر ثابت مي بود و من پنجمين كارگر مرد آنجا بودم.

 

banner agahi2

 

كارگاه ما از دو سالن تشكيل مي شد: يك سالن "سيم بندي"  كه پرسنل آن خانم ها بودند، و ديگر سالن "آبكاري" كه آقايان در آن سالن مشغول بكار بودند. در اين سالن انواع قطعات خودرو، موتور، برخي قطعات صنعتي، لوازم خانگي و ... آبكاري مي شد و حيطه  كاري ما شامل انواع آبكاري از قبيل: نقره، روي، نيكل، گالوانيزه، كروم، مس سيانوري، مس اسيدي، فسفاته، كروماته و ... مي شد. كليه يوانها و مواد و آنودها و وانهاي مربوط به چربي گيري و اسيد شويي و اتصالات و رکتيفاير ها در اين سالن بودند. از همان روز نخست وظيفه ي من بيشتر در عمل جنبه ي " وسط كاري" را داشت تا " مونتا‍‍‍ژكاري" كه قطعات خام سيم بندي شده را به سالن آبكاري مي بردم و كار چربيگيري و اسيدشويي نيز بر عهده ي من بود.

همچنانكه گفته شد تعداد كاركنان آقا 4 نفر بود ولي آنطور كه من اطلاع يافتم براي يكي از آقايان مشكلي پيش آمده بود و چنين بود كه نارسايي تنفسي پيدا كرده و بي هيچ سابقه پيشبيني چند بار استفراغ خوني كرده بود و به خاطر مسئله سلامت و بهداشت جسماني ديگر نمي خواست و نمي توانست ادامه ي فعاليت داشته باشد، كه در نتيجه من به عنوان جايگزيني براي او شدم. اين مورد را نيز يادآور شوم كه از هر كدام ما تعهدنامه اي گرفته شد كه پيرو آن در صورت بروز هرگونه مشكلي نمي توانستيم به يكباره شركت را ترك كنيم و مي بايست در شركت مي بوديم تا جايگزيني براي شخصي كه قصد رفتن داشت پيدا مي شد، در غير اينصورت مشمول جريمه مي شديم.

به هر روي كارفرماي من، مرحله به مرحله انواع مواد وان و متعلقات آن و انواع اسيد، نوع، زمان و ميزان اتصالات و آندها را به من ياد داد و مسئوليت من بيشتر شستشو و آبكاري نيكل – مس سيانوري – مس اسيدي – كروم و فسفاته  برخي قطعات خاص شد.

در اين شركت تنها اقدامي كه در راستاي سلامت، بهداشت و ايمني صورت مي گرفت اين بود كه هر كارگر هفته اي يك جفت دستكش و يك عدد ماسك بسيار ساده را به عنوان سهميه دريافت مي كرد. بگويم كه در طول 5/3 سال كه در آن شركت فعاليت داشتم، تنها يكبار ما را براي چكاپ عمومي به يك مركز ارجاع دادند و آنها هم تأييد كردند كه ما مشكلي نداريم و در صحت و سلامت كامل هستيم.

كار من در اين شركت بر همين روال دو سال استمرار يافت كه پس از آن شاهد مشكلاتي در سيستم گوارشي و معده و وضعيت تغذيه  خود شدم. رنگ چهره ام به طور روز افزون به زردي مي گراييد و درصد اشتها و تغذيه ام كم و كمتر مي شد.

با رعايت جانب ادب چنين بگويم كه وضعيتم بد و بدتر شد تا جايي كه هنگام دستشويي رفتن آزرده مي شدم و در مدفوع من خون ديده مي شد و يا اينكه دستشويي رفتن من صرفاً براي دفع خون بود. از معده ام گاز ترش و بدبويي متصاعد مي شد كه بسيار آزارم مي داد.

براي درمان خود به پزشك داخلي و گوارشي نيز مراجعه مي نمودم كه داروهاي تجويزي آنها چاره ساز نبودند. كارفرمايم نيز اهميت خاصي به اين مشكل من نمي داد و بعد از دو يا سه بار كه به خاطر همين مشكل غيبت كاري داشتم گفت كه در صورت تكرار غيبت و بي انضباطي اخراج خواهم شد.

از مقطع زماني 5/2 تا 5/3 سال كاري ام مسئوليت ديگري نيز به من واگذار شد و آن امور تصفيه خانه بود. همه پسآب ها، اسيدهاي تحليل رفته، مواد واني اشباع شده و غير قابل استفاده از طريق يك لوله كه در گوشه سالن تعبيه شده بود به دو مخزن كه در بيرون سالن نصب شده بود هدايت مي شد و من مي بايست پيش از سرريز شدن اين مخزن ها، آنها را از طريق پمپ به مخزني ديگر مكش مي كردم و چند محلول و ماده  شيميايي را به مخزن سوم مي افزودم و با استفاده از همزن، آن پس آبها را مثلا و به ظاهر خنثي و شفاف مي نمودم و از طريق لوله ديگري كه به جوي بيرون شركت منتهي مي شد مي فرستادم. نكته اينكه اين جوي آب به باغهاي كشاورزان متصل مي شد و چند باري كه كشاورزان و ساكنين پيرامون اعتراض كرده بودند كارفرما گفته بود كه از سازمان محيط زيست و بهداشت تاييديه سلامت كار را دارد. گاه پيش مي آمد كه حجم ورودي پسآب ها و اسيدها به مخزن ها بيشتر از حجم خروجي شان از مخزن سوم، " مخزن به ظاهر تصفيه و خنثي شده" بود و من ناگزير مي شدم كه محتويات مخزنها را مستقيماً به چاه منتقل كنم.

همگي اين مسائل و پيرو آن استنشاق انواع اسيدها و بخار آنها و شستشوي محوطه تصفيه كه مزيد بر علت بود باعث شد وضع خونريزي من تشديد شود و استفراغ خون نيز به مشكلم افزوده گردد.

سخن كوتاه اينكه، آخرين باري كه ناراحتي معده و سيستم گوارشي ام عود كرد مجبور شدم به مدت چهل روز در خانه باشم و به زمين دوخته شوم. هنگامي كه با كارفرمايم تماس گرفتم، او به من گفت كه بهتر است به صورت كامل درمان شوم و پس از بهبودي به محل كارم برگردم. او گفت جاي من در شركت محفوظ خواهد بود. ولي پس از چهل روز كه وفادارانه به شركت برگشتم و به كارفرما گفتم كه تا حدودي بهبود يافته ام و آماده كارم، در پاسخ به من گفت كه نيازي به نيروي كار ندارد و بسيار نامنصفانه و بي تفاوت مرا نپذيرفت كه در همين مقطع پس از 5/3 سال، قطع همكاري ما رقم خورد. به قول سعدي:

دوران بقا چو باد صحرا بگذشت

تلخي و خوشي و زشت و زيبا بگذشت

پنداشت ستمگر كه جفا بر ما كرد

در گردن او بماند و برما بگذشت

البته بسيار صادقانه و حق شناسانه بگويم كه نمي خواهم از شخص بنده، گلايه يا دلخوري خاصي متوجه كارفرمايم باشد و اين نوشته هايم لحن و فرمت عريضه را به خود گيرد، ولي بايد موردي آزار دهنده را بسيار خلاصه بيان كنم و آن اين است كه همين مشكل معده و سيستم گوارشي و افزون بر آن مشكل تنفسي و ريوي براي يكي از دوستان نيك و نزديكم كه شش سال را در شركتي مشابه كار كرده بود، پيش آمد. من به عينه و به شخصه شاهد اوضاع اسف بار او بودم. او هشت ماه آخر عمرش را يا در بيمارستان تحت درمان و دارو بود، يا اينكه در خانه  مظلومانه و ساده خود زمين گير شده بود و هميشه يك رشته شلنگ باريك به بيني اش وصل بود كه آن سر ديگر شلنگ به يك كپسول اكسيژن متصل بود. جواني 31-30 ساله هنوز از ازدواجش يك سال هم نمي گذشت.

خيام بزرگ چه نيك سروده است:

افسوس كه بي فايده فرسوده شديم

وز داس سپهر سرنگون سوده شديم

دردا و ندامتا كه تا چشم زديم

نابوده به كام خويش نابوده شديم

از آمدن و رفتن ما سودي كو

وز تار اميد عمر ما پودي كو؟

چندين سر و پاي نازنينان جهان

 مي سوزد و خاك مي شود، دودي كو؟

 

برای اشنایی بیشتر با ارسال کننده مقاله به سایت  نشریه پیام آبکار مراجعه نمایید

خواندن 427 دفعه آخرین ویرایش در پنج شنبه, 07 دی 1402 ساعت 11:41

نظر دادن

Make sure you enter all the required information, indicated by an asterisk (*). HTML code is not allowed.

 

منوی سایت